3 عکس های شادمهرعقیلی ودیگر هنرمندان 4 |
سرود زهر | |||
می مکم پستان شب را وز پی رنگی به افسون تن نیالوده چشم پر خاکسترش را با نگاه خویش می کاوم. از پی نابودی ام، دیری است زهر می ریزد به رگ های خود این جادوی بی آزرم تا کند آلوده با آن شیر پس برای آن که رد فکر او را گم کند فکرم، می کند رفتار با من نرم. لیک چه غافل! نقشه های او چه بی حاصل! نبض من هر لحظه می خندد به پندارش. او نمی داند که روییده است هستی پر بار من در منجلاب زهر و نمی داند که من در زهر می شویم پیکر هر گریه، هر خنده، در نم زهر است کرم فکر من زنده، در زمین زهر می روید گیاه تلخ شعر من. |
با مرغ پنهان | |||
حرف ها دارم با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم و زمان را با صدایت می گشایی! چه ترا دردی است کز نهان خلوت خود می زنی آوا و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟ در کجا هستی نهان ای مرغ! زیر تور سبزه های تر یا درون شاخه های شوق؟ می پری از روی چشم سبز یک مرداب یا که می شویی کنار چشمة ادراک بال و پر؟ هر کجا هستی، بگو با من. روی جاده نقش پایی نیست از دشمن. آفتابی شو! رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر. مار برق از لانه اش بیرون نمی آید. و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا. روز خاموش است، آرام است. از چه دیگر می کنی پروا؟ |